خود برتر

این وبلاگ جهت رشد و توسعه فردی ایجاد شده است . و تلاش بر این است که با اشتراک گذاشتن مطالب تاثیر گذار و روح بخش به کسانی که در جستجوی حس برتر هستند کمکی شده باشد. سعی می شود مطالبی از کتب نوید بخش و رهنمون ساز  داخل وب قرار بگیرد.

خود برتر...

این وبلاگ جهت رشد و توسعه فردی ایجاد شده است . و تلاش بر این است که با اشتراک گذاشتن مطالب تاثیر گذار و روح بخش به کسانی که در جستجوی حس برتر هستند کمکی شده باشد. سعی می شود مطالبی از کتب نوید بخش و رهنمون ساز  داخل وب قرار بگیرد.

خود برتر...

دوشنبه سی ام آبان ۱۴۰۱ - 19:26 - اسماعیل نوروزی بهجت - یک بعد از ظهر بارانی خانم مسنی وارد فروشگاه پیتزبورگ شد و بی هدف شروع به قدم زدن میان غرفه ها کرد ، طوری که مشخص بود قصد خرید ندارد و بیشتر برای وقت گذرانی در یک عصر بارانی آنجا آمده است . اغلب فروشنده ها وقتی نزدیک می شد خودشان را سرگرم نشان می دادند یا داخل غرفه هایشان می رفتند که مجبور نباشند به سوال های بی مورد او پاسخ دهند . اما یکی از فروشندگان جوان وظیفه ی خود دانست که از آن خانم سوال کند کمکی لازم دارد یا خیر و آن خانم هم پاسخ داد فقط منتظر است باران بند بیاید و آن روز قصد خریدی ندارد . مرد جوان از ایشان استقبال کرد و گفت تا هر وقت دوست داشته باشد می تواند در فروشگاه خودش بماند .کمی با او گپ زد و وقتی از شدت باران کم شد او را تا دم در همراهی کرد و چترش را نیز برایش باز کرد.آن خانم کارت ویزیت فروشنده جوان را گرفتو رفت. مرد جوان این جریان را تقریبا فراموش کرده بود که یک روز تلفنش زنگ خورد و وقتی جواب داد ،مدیر یک شرکت بزرگ پشت خط بود و از او دعوت می کرد بنابر درخواست خانم محترمی که قصد دارند عمارت خود را در اسکاتلند تجهیز و دکوراسیون کنند ،مدیریت خرید و اجرای این پروژه را بپذیرد. این خانم مادر اندرو کارنگی و همان خانمی بود که چند ماه پیش به علت بارندگی به فروشگاه که مرد جوان آنجا کار می کرد آمده بود. آن خانم طی نامه ای از این شرکت دکوراسیون داخلی خواسته بود به طور ویژه این مرد جوان مسئول سفارش و نظارت تجهیزات قصرشان در اسکاتلند باشند . این یک پیشنهاد بی نظیر بود که به ندرت نصیب کسی می شود و آن مرد جوان این فرصت را فقط به خ خود برتر...ادامه مطلب